تقلید از لیبسکیند، حدید یا هجداک آسان است. اما وفادار ماندن به اصول و اصیل بودن، آن گونه که این خلاقان بوده اند، بدون اینکه ساختمان سازِ پیش پا افتاده، حقه باز یا حتی ایده دزد باشیم، بسیار مشکل است. تلاش هایی از این دست که در واقع نوعی رونویسی از پروژه های تحسین برانگیز هستند، هرگز منجر به ایجاد آثار اصیل نمی شوند. راه دیگر نمایش دادن جدال پارادوکسی به صورت ظاهری و از طریق شکل هایی مانند “تیزه ها” است. با این حال این روش ممکن است بسیار نمادین باشد، چراکه تیزه ها و میخ ها دارای معانی بسیار قوی نمادین هستند- لکن چیزی بیش از بیان نوعی تجرید نیستند. حتی در پروژه لیبسکیند، این نکته تعجب برانگیز پابرجاست: چگونه در زمینه ای درهم آمیخته و آشفته و ناخوانا، تمام صفحات برخاسته از سطح شهر برلین به صورتی متعارض تبدیل به ساختمان می شوند؟
پاسخ تنها در پروژه هایی نهفته است که از طریق روش پارادوکسی- متافیزیکی به کار برده شده به دست آیزنمن، گائودی، بوفیل و گهری- که به واسطه طراحی ها و تجارب ساختمانی آن ها بیان شده است- قابل درک می شوند. در این مورد، گهری باورکردنی ترین معمار است، زیرا اگر بپذیریم که معنای پارادوکس چیزی است که همیشه آنجاست، آنگاه معماری گهری بهترین کاربرد این مفهوم است. به عنوان مثال، می توان خانه شخصی او در سانتامونیکا یا هریک از خانه های ساخت وی را در نظر گرفت. این قبیل خانه ها، همواره و همیشه “آنجا بوده اند”؛ اما مردم برای دیدن آن ها وقت نمی گذاشتند.
گهری پوسته ساختمان را می اندازد، آن را تکه تکه می کند تا آن چه را که در آن نهفته است ببیند. او خانه را مانند یک اسباب بازی مورد کاوش و بررسی قرار می دهد و در واقع آن را می شکند. ساختار شکنی را در اینجا یک معمار درک کرده و به کار گرفته است، بدون اینکه با نظام فلسفی نوساخت گرایی ژاک دریدا- فیلسوف فرانسوی- آشنایی داشته باشد.